دیوان شمس/هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد) از مولوی |
' |
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد | زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد | |
غم نیست اگر ماهش افتاد در این چاهش | زیرا رسن زلفش در دست رسن دارد | |
نفس ار چه که زاهد شد او راست نخواهد شد | گر راستیی خواهی آن سرو چمن دارد | |
صد مه اگر افزاید در چشم خوشش ناید | با تنگی چشم او کان خوب ختن دارد | |
از عکس ویست ای جان گر چرخ ضیا دارد | یا باغ گل خندان یا سرو و سمن دارد | |
گر صورت شمع او اندر لگن غیرست | بر سقف زند نورش گر شمع لگن دارد | |
گر با دگرانی تو در ما نگرانی تو | ما روح صفا داریم گر غیر بدن دارد | |
بس مست شدست این دل وز دست شدست این دل | گر خرد شدست این دل زان زلف شکن دارد | |
شمس الحق تبریزی شاه همه شیرانست | در بیشه جان ما آن شیر وطن دارد |