دیوان شمس/نی دیده هر دلی را دیدار مینماید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (نی دیده هر دلی را دیدار مینماید) از مولوی |
' |
نی دیده هر دلی را دیدار مینماید | نی هر خسیس را شه رخسار مینماید | |
الا حقیر ما را الا خسیس ما را | کز خار میرهاند گلزار مینماید | |
دود سیاه ما را در نور میکشاند | زهد قدیم ما را خمار مینماید | |
هرگز غلام خود را نفروشد و نبخشد | تا چیست اینک او را بازار مینماید | |
شیریست پور آدم صندوق عالم اندر | صندوق درشدست او بیمار مینماید | |
روزی که او بغرد صندوق را بدرد | کاری نماید اکنون بیکار مینماید | |
صدیق با محمد بر هفت آسمانست | هر چند کو به ظاهر در غار مینماید | |
یکیست عشق لیکن هر صورتی نماید | وین احولان خس را دوچار مینماید | |
جمله گلست این ره گر ظاهرش چو خارست | نور از درخت موسی چون نار مینماید | |
آب حیات آمد وین بانگ سیلابست | گفتار نیست لیکن گفتار مینماید | |
سوگند خورده بودم کز دل سخن نگویم | دل آینهست و رو را ناچار مینماید | |
شمس الحقی که نورش بر آینهست تابان | در جنبش این و آن را دیوار مینماید | |
هر طبله که گشایم زان قند بیکرانست | کان را به نوع دیگر عطار مینماید |