دیوان شمس/نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر)
از مولوی
'


نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر ولیک از هجر گشتم دم به دم سیر
همی‌بینم رضایت در غم ماست چگونه گردد این بی‌دل ز غم سیر
چه خون آشام و مستسقیست این دل که چشمم می‌نگردد ز اشک و نم سیر
اگر سیری از این عالم بیا که نگردد هیچ کس زان عالمم سیر
چو دیدم اتفاق عاشقانت شدستم از خلاف و لا و لم سیر
ولی دردم تو اسرافیل جان‌ها نیم از نفخ روح و زیر و بم سیر
چو بوی جام جان بر مغز من زد شدم ای جان جان از جام جم سیر
چو بیشست آن جنون لحظه به لحظه خسیس آن کو نگشت از بیش و کم سیر
چو دیدم کاس و طاس او شدستم از این طشت نگون خم به خم سیر
خیال شمس تبریزی بیامد ز عشق خال او گشتم ز غم سیر