دیوان شمس/نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی) از مولوی |
' |
نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی | تا صورت خاکی را در چرخ درآوردی | |
ای آب چه میشویی وی باد چه میجویی | ای رعد چه می غری وی چرخ چه میگردی | |
ای عشق چه میخندی وی عقل چه میبندی | وی صبر چه خرسندی وی چهره چرا زردی | |
سر را چه محل باشد در راه وفاداری | جان خود چه قدر باشد در دین جوانمردی | |
کامل صفت آن باشد کو صید فنا باشد | یک موی نمیگنجد در دایره فردی | |
گه غصه و گه شادی دور است ز آزادی | ای سرد کسی کو ماند در گرمی و در سردی | |
کو تابش پیشانی گر ماه مرا دیدی | کو شعشعه مستی گر باده جان خوردی | |
زین کیسه و زان کاسه نگرفت تو را تاسه | آخر نه خر کوری بر گرد چه میگردی | |
با سینه ناشسته چه سود ز رو شستن | کز حرص چو جارویی پیوسته در این گردی | |
هر روز من آدینه وین خطبه من دایم | وین منبر من عالی مقصوره من مردی | |
چون پایه این منبر خالی شود از مردم | ارواح و ملک از حق آرند ره آوردی |