دیوان شمس/نبشتست خدا گرد چهره دلدار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (نبشتست خدا گرد چهره دلدار) از مولوی |
' |
نبشتست خدا گرد چهره دلدار | خطی که فاعتبروا منه یا اولی الابصار | |
چو عشق مردم خوارست مردمی باید | که خویش لقمه کند پیش عشق مردم خوار | |
تو لقمه ترشی دیر دیر هضم شوی | ولیست لقمه شیرین نوش نوش گوار | |
تو لقمهای بشکن زانک آن دهان تنگست | سه پیل هم نخورد مر تو را مگر به سه بار | |
به پیش حرص تو خود پیل لقمهای باشد | تویی چو مرغ ابابیل پیل کرده شکار | |
تو زاده عدمی آمده ز قحط دراز | تو را چه مرغ مسمن غذا چه کژدم و مار | |
به دیگ گرم رسیدی گهی دهان سوزی | گهی سیاه کنی جامه و لب و دستار | |
به هیچ سیر نگردی چو معده دوزخ | مگر که بر تو نهد پای خالق جبار | |
چنانک بر سر دوزخ قدم نهد خالق | ندا کند که شدم سیر هین قدم بردار | |
خداست سیرکن چشم اولیا و خواص | که رستهاند ز خویش و ز حرص این مردار | |
نه حرص علم و هنر ماندشان نه حرص بهشت | نجوید او خر و اشتر که هست شیرسوار | |
خموش اگر شمرم من عطا و بخششهاش | از آن شمار شود گیج و خیره روز شمار | |
بیا تو مفخر تبریز شمس دین به حق | کمینه چاکر تو شمس گنبد دوار |