دیوان شمس/من ز وصلت چون به هجران می روم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (من ز وصلت چون به هجران می روم) از مولوی |
' |
من ز وصلت چون به هجران می روم | در بیابان مغیلان می روم | |
من به خود کی رفتمی او می کشد | تا نپنداری که خواهان می روم | |
چشم نرگس خیره در من ماندهست | کز میان باغ و بستان می روم | |
عقل هم انگشت خود را می گزد | زانک جان این جاست و بیجان می روم | |
دست ناپیدا گریبان می کشد | من پی دست و گریبان می روم | |
این چنین پیدا و پنهان دست کیست | تا که من پیدا و پنهان می روم | |
این همان دست است کاول او مرا | جمع کرد و من پریشان می روم | |
در تماشای چنین دست عجب | من شدم از دست و حیران می روم | |
من چو از دریای عمان قطرهام | قطره قطره سوی عمان می روم | |
من چو از کان معانی یک جوم | همچنین جو جو بدان کان می روم | |
من چو از خورشید کیوان ذرهام | ذره ذره سوی کیوان می روم | |
این سخن پایان ندارد لیک من | آمدم زان سر به پایان می روم |