دیوان شمس/مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند)
از مولوی
'


مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند پرده عشاق را از دل به رونق می‌زند
رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون ایستاده بر فراز عرش سنجق می‌زند
اولیا و انبیا حیران شده در حضرتش یحیی و داوود و یوسف خوش معلق می‌زند
عیسی و موسی که باشد چاوشان درگهش جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق می‌زند
جان ابراهیم مجنون گشت اندر شوق او تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحق می‌زند
احمدش گوید که واشوقا لقا اخواننا در هوای عشق او صدیق صدق می‌زند
لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت می‌خورند خسرو و شیرین به عشرت جام راوق می‌زند
شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان تیر زهرآلود را بر جان احمق می‌زند
رستم و حمزه فکنده تیغ و اسپر پیش او او چو حیدر گردن هشام و اربق می‌زند
کیست آن کس کو چنین مردی کند اندر جهان شمس تبریزی که ماه بدر را شق می‌زند
هر که نام شمس تبریزی شنید و سجده کرد روح او مقبول حضرت شد اناالحق می‌زند
ای حسام الدین تو بنویس مدح آن سلطان عشق گر چه منکر در هوای عشق او دق می‌زند
منکرست و روسیه ملعون و مردود ابد از حسد همچون سگان از دور بق بق می‌زند