دیوان شمس/مرگ ما هست عروسی ابد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مرگ ما هست عروسی ابد) از مولوی |
' |
مرگ ما هست عروسی ابد | سر آن چیست هو الله احد | |
شمس تفریق شد از روزنهها | بسته شد روزنهها رفت عدد | |
آن عددها که در انگور بود | نیست در شیره کز انگور چکد | |
هر کی زندهست به نورالله | مرگ این روح مر او راست مدد | |
بد مگو نیک مگو ایشان را | که گذشتند ز نیکو و ز بد | |
دیده در حق نه و نادیده مگو | تا که در دیده دگر دیده نهد | |
دیده دیده بود آن دیده | هیچ غیبی و سری زو نجهد | |
نظرش چونک به نورالله است | بر چنان نور چه پوشیده شود | |
نورها گر چه همه نور حقند | تو مخوان آن همه را نور صمد | |
نور باقیست که آن نور خدا است | نور فانی صفت جسم و جسد | |
نور ناریست در این دیده خلق | مگر آن را که حقش سرمه کشد | |
نار او نور شد از بهر خلیل | چشم خر شد به صفت چشم خرد | |
ای خدایی که عطایت دیدست | مرغ دیده به هوای تو پرد | |
قطب این که فلک افلاکست | در پی جستن تو بست رصد | |
یا ز دیدار تو دید آر او را | یا بدین عیب مکن او را رد | |
دیده تر دار تو جان را هر دم | نگهش دار ز دام قد و خد | |
دیده در خواب ز تو بیداری | این چنین خواب کمالست و رشد | |
لیک در خواب نیابد تعبیر | تو ز خوابش به جهان رغم حسد | |
ور نه میکوشد و بر میجوشد | ز آتش عشق احد تا به لحد |