دیوان شمس/مجوی شادی چون در غمست میل نگار
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مجوی شادی چون در غمست میل نگار) از مولوی |
' |
مجوی شادی چون در غمست میل نگار | که در دو پنجه شیری تو ای عزیز شکار | |
اگر چه دلبر ریزد گلابه بر سر تو | قبول کن تو مر آن را به جای مشک تتار | |
درون تو چو یکی دشمنیست پنهانی | بجز جفا نبود هیچ دفع آن سگسار | |
کسی که بر نمدی چوب زد نه بر نمدست | ولی غرض همه تا آن برون شود ز غبار | |
غبارهاست درون تو از حجاب منی | همیبرون نشود آن غبار از یک بار | |
به هر جفا و به هر زخم اندک اندک آن | رود ز چهره دل گه به خواب و گه بیدار | |
اگر به خواب گریزی به خواب دربینی | جفای یار و سقطهای آن نکوکردار | |
تراش چوب نه بهر هلاکت چوبست | برای مصلحتی راست در دل نجار | |
از این سبب همه شر طریق حق خیرست | که عاقبت بنماید صفاش آخر کار | |
نگر به پوست که دباغ در پلیدیها | همیبمالد آن را هزار بار هزار | |
که تا برون رود از پوست علت پنهان | اگر چه پوست نداند ز اندک و بسیار | |
تو شمس مفخر تبریز چارهها داری | شتاب کن که تو را قدرتیست در اسرار |