دیوان شمس/ما نعره به شب زنیم و خاموش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ما نعره به شب زنیم و خاموش) از مولوی |
' |
ما نعره به شب زنیم و خاموش | تا درنرود درون هر گوش | |
تا بو نبرد دماغ هر خام | بر دیگ وفا نهیم سرپوش | |
بخلی نبود ولی نشاید | این شهره گلاب و خانه موش | |
شب آمد و جوش خلق بنشست | برخیز کز آن ماست سرجوش | |
امشب ز تو قدر یافت و عزت | بر دوش ز کبر میزند دوش | |
یک چند سماع گوش کردیم | بردار سماع جان بیهوش | |
ای تن دهنت پر از شکر شد | پیشت گله نیست هیچ مخروش | |
ای چنبر دف رسن گسستی | با چرخه و دلو و چاه کم کوش | |
چون گشت شکار شیر جانی | بیزار شد از شکار خرگوش | |
خرگوش که صورتند بیجان | گرمابه پر از نگار منقوش | |
با نفس حدیث روح کم گوی | وز ناقه مرده شیر کم دوش | |
از شر بگریز یار شب باش | کاندر سر شب نهند شب پوش | |
تا صبح وصال دررسیدن | درکش شب تیره را در آغوش | |
از یاد لقای یار بیخواب | از خواب شدستمان فراموش | |
شب چتر سیاه دان و با وی | نعره دهلست و بانک چاووش | |
این فتنه به هر دمی فزونست | امشب بترست عشق از دوش | |
شب چیست نقاب روی مقصود | کای رحمت و آفرین بر آن روش | |
هین طبلک شب روان فروکوب | زیرا که سوار شد سیاووش |