دیوان شمس/مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن)
از مولوی
'


مانده شده‌ست گوش من از پی انتظار آن کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان
خوی شده‌ست گوش را گوش ترانه نوش را کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان
فرع سماع آسمان هست سماع این زمین و آنک سماع تن بود فرع سماع عقل و جان
نعره رعد را نگر چه اثر است در شجر چند شکوفه و ثمر سر زده اندر آن فغان
بانگ رسید در عدم گفت عدم بلی نعم می نهم آن طرف قدم تازه و سبز و شادمان
مستمع الست شد پای دوان و مست شد نیست بد او و هست شد لاله و بید و ضیمران