دیوان شمس/لعل لبش داد کنون مر مرا

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (لعل لبش داد کنون مر مرا)
از مولوی
'


لعل لبش داد کنون مر مرا آنچ تو را لعل کند مر مرا
گلبن خندان به دل و جان بگفت برگ منت هست به گلشن برآ
گر نخریدست جهان را ز غم مژده چرا داد خدا کاشتری
در بن خانه‌ست جهان تنگ و منگ زود برآیید به بام سرا
صورت اقبال شکرریز گفت شکر چو کم نیست شکایت چرا
ساغر بر دست خرامان رسید فخر من و فخر همه ماورا
جام مباح آمد هین نوش کن با زره از غابر و از ماجرا
ساغر اول چو دود بر سرت سجده کند عقل جنون تو را
فاش مکن فاش تو اسرار عرش در سخنی زاده ز تحت الثری