دیوان شمس/قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند) از مولوی |
' |
قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند | هین که آمد دود غم تا خلق را غمگین کند | |
ای تو رنگ عافیت زیرا که ماه از خاصیت | سنگها را لعل سازد میوه را رنگین کند | |
پرده بردار ای قمر پنهان مکن تنگ شکر | تا بر سیمین تو احوال ما زرین کند | |
عشق تو حیران کند دیدار تو خندان کند | زانک دریا آن کند زیرا که گوهر این کند | |
از میان دل صبوحی کفتابت تیغ زد | گردن جان را بزن گر چرخ را تمکین کند | |
چشم تو در چشمها ریزد شرابی کز صفا | زان سوی هفتاد پرده دیده را ره بین کند | |
گر شبی خلوت کنی گویم من اندر گوش تو | لطفهایی را که با ما شه صلاح الدین کند |