دیوان شمس/غدرالعشق فزلت قدمی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (غدرالعشق فزلت قدمی)
از مولوی
'


غدرالعشق فزلت قدمی مزج‌الفرقة دمعی بدمی و حنی‌القلب بما اورثنی ندما فی ندم فی ندم کرة الحجب وجودی و نی اسفا لیت وجودی عدمی و سقی‌الصب و قد اسکرنی شرب القلب و ماذاق فمی ای صنم لطف ترا می‌دانم نیم ای دوست، بدان حد عجمی ز لطیفی تو، گر شکر ترا بدل اندیشم، ترسم برمی من کی باشم؟! که تو بر تخت جمال حسرت شاه و سپاه و حشمی منه انگشت تو بر حرف کژم من اگر حرف کژم تو قلمی سبق‌الجود وجودی قدما منک، یا انت ولی‌النعم به حق جود وجودت که مبر ز من بی‌دل و هذا قسمی لا تبح قتلی بالصد وصل و اجرنی، انا صید الحرم