دیوان شمس/عقل آمد عاشقا خود را بپوش

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (عقل آمد عاشقا خود را بپوش)
از مولوی
'


عقل آمد عاشقا خود را بپوش وای ما ای وای ما از عقل و هوش
یا برو از جمع ما ای چشم و عقل یا شوم از ننگ تو بی‌چشم و گوش
تو چو آبی ز آتش ما دور شو یا درآ در دیگ ما با ما بجوش
گر نمی‌خواهی که خردت بشکند مرده شو با موج و با دریا مکوش
گر بگویی عاشقم هست امتحان سر مپیچ و رطل مردان را بنوش
می‌خروشم لیکن از مستی عشق همچو چنگم بی‌خبر من از خروش
شمس تبریزی مرا کردی خراب هم تو ساقی هم تو می هم می فروش