دیوان شمس/عاشقان پیدا و دلبر ناپدید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (عاشقان پیدا و دلبر ناپدید) از مولوی |
' |
عاشقان پیدا و دلبر ناپدید | در همه عالم چنین عشقی که دید | |
نارسیده یک لبی بر نقش جان | صد هزاران جانها تا لب رسید | |
قاب قوسین از علی تیری فکند | تا سپرهای فلکها را درید | |
ناکشیده دامن معشوق غیب | دل هزاران محنت و ضربت کشید | |
ناگزیده او لب شیرین لبی | چند پشت دست در هجران گزید | |
ناچریده از لبش شاخ شکر | دل هزاران عشوه او را چرید | |
ناشکفته از گلستانش گلی | صد هزاران خار در سینه خلید | |
گر چه جان از وی ندید الا جفا | از وفاها بر امید او رمید | |
آن الم را بر کرمها فضل داد | وان جفا را از وفاها برگزید | |
خار او از جمله گلها دست برد | قفل او دلکشترست از صد کلید | |
جور او از دور دولت گوی برد | قندها از زهر قهرش بردمید | |
رد او به از قبول دیگران | لعل و مروارید سنگش را مرید | |
این سعادتهای دنیا هیچ نیست | آن سعادت جو که دارد بوسعید | |
این زیادتهای این عالم کمیست | آن زیادت جو که دارد بایزید | |
آن زیادت دست شش انگشت تست | قیمت او کم به ظاهر مستزید | |
آن سناجو کش سنایی شرح کرد | یافت فردیت ز عطار آن فرید | |
چرب و شیرین مینماید پاک و خوش | یک شبی بگذشت با تو شد پلید | |
چرب و شیرین از غذای عشق خور | تا پرت برروید و دانی پرید | |
آخر اندر غار در طفلی خلیل | از سر انگشت شیری میمکید | |
آن رها کن آن جنین اندر شکم | آب حیوانی ز خونی میمزید | |
قد و بالایی که چرخش کرد راست | عاقبت چون چرخ کژقامت خمید | |
قد و بالایی که عشقش برفراشت | برگذشت آن قدش از عرش مجید | |
نی خمش کن عالم السر حاضرست | نحن اقرب گفت من حبل الورید |