دیوان شمس/شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد) از مولوی |
' |
شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد | ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد | |
چون حدیث بیدلان بشنید جان خوشدلم | جان بداد و این سخن را در میان جان نهاد | |
برج برج و خانه خانه جویم آن خورشید را | کو کلید خانه از همسایگان پنهان نهاد | |
مشک گفتم زلف او را زین سخن بشکست زلف | هندوی زلفش شکسته رو به ترکستان نهاد | |
من نیم سلطان ولیکن خاک پای او شدم | خاک پای خویشتن را او لقب سلطان نهاد | |
همچو گربه عطسه شیری بدم از ابتدا | بس شدم زیر و زبر کو گربه در انبان نهاد | |
گفت ار تو زاده شیری نهای گربه برآ | بردر انبان شیر در انبان درون نتوان نهاد | |
من چو انبان بردریدم گفت آن انبان مرا | چون تویی را هر که گربه دید او بهتان نهاد | |
شمس تبریزیست تابان از ورای هفت چرخ | لاجرم تاب نوآیین بر چهارارکان نهاد |