دیوان شمس/سیونهم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (ترجیع بند) (سیونهم) از مولوی |
' |
مستیان در عربده، رفتند و رفتم گوشهی | با دو یار رازدان و همره و هم توشهی | |
اندران گوشه بدیدم آفتابی کز تفش | جان و دل چون قازغان شد جوش اندر جوشهی | |
پست و بالای نهاد من هوای او گرفت | چون ملخ در کشت افتد بر سر هر خوشهی | |
من خود از فتنه و بلا بگریختم در گوشها | خود من از دیگ بلا برداشته سر پوشهی | |
عشق شمسالدین خداوندم یکی غوغاییست | گرچه ز اول ساکنک آمد چنان خاموشهی | |
وصل همچون جبرئیل و هجر چون خناس شد | وحی جبریل امین سوزندهی وسواس شد | |
کی توان کردن نصیحت عاشق اوباش را؟! | کی توان پوشیدن این عیش پدید وفاش را | |
جام مستوری که خام عشق او اندر کشید | در قلاشی میبسوزد عالم قلاش را | |
هرکه بیند روی او، او گشت آلتون تاش او | لیک شاهان را نباشد چه بود آلتونتاش را؟! | |
این چه خورشیدیست آخر کز برای عشق او | میبسوزد همچو هیزم جان و دل خفاش را | |
نزد آن خورشید شمسالدین تبریزی برید | از دل من زاری و افغان و این غوغاش را | |
عشق شمسالدین چو خمر و جان من چون کاس شد | از خداوندیش چون آن نور جان ایناس شد | |
مرغ جان از جمله و باز فراقت کاغ کرد | بر نوازش گاه تو یعنی دل من داغ کرد | |
یک شراب تلخ داد از جام خود هجران بدل | جمله شادی تا به شیر مادر استفراغ کرد | |
کو زمانی که وصالت برگذشت از روی لطف | سوی خارستان جانم جملگی را باغ کرد | |
نور شمسالدین خداوندم عدم را هست کرد | چه عجب گر شورهی را او به باغ و راغ کرد | |
در غمی بودم که جانم قصد رفتن کرده بود | زنده کردش این خیالت کو بخوانش لاغ کرد | |
جان من چون درکشید آن جام خاص خاص را | در زمان برهم زند هم زهد و هم اخلاص را |