دیوان شمس/سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من) از مولوی |
' |
سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من | سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من | |
سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او | تشنهتر است هر زمان ماهی آب خواه من | |
درشکنید کوزه را پاره کنید مشک را | جانب بحر می روم پاک کنید راه من | |
چند شود زمین وحل از قطرات اشک من | چند شود فلک سیه از غم و دود آه من | |
چند بزارد این دلم وای دلم خراب دل | چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من | |
جانب بحر رو کز او موج صفا همیرسد | غرقه نگر ز موج او خانه و خانقاه من | |
آب حیات موج زد دوش ز صحن خانهام | یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من | |
سیل رسید ناگهان جمله ببرد خرمنم | دود برآمد از دلم دانه بسوخت و کاه من | |
خرمن من اگر بشد غم نخورم چه غم خورم | صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من | |
در دل من درآمد او بود خیالش آتشین | آتش رفت بر سرم سوخته شد کلاه من | |
گفت که از سماعها حرمت و جاه کم شود | جاه تو را که عشق او بخت من است و جاه من | |
عقل نخواهم و خرد دانش او مرا بس است | نور رخش به نیم شب غره صبحگاه من | |
لشکر غم حشر کند غم نخورم ز لشکرش | زانک گرفت طلب طلب تا به فلک سپاه من | |
از پی هر غزل دلم توبه کند ز گفت و گو | راه زند دل مرا داعیه اله من |