دیوان شمس/سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر) از مولوی |
' |
سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر | طبله کالبد آوردهام آخر بنگر | |
بر سر کوی تو پرطبله من بین و بخر | شانهها و شبهها و سره روغنها تر | |
شبه من غم تو روغن من مرهم تو | شانهام محرم آن زلف پر از فتنه و شر | |
از فراقت تلفم گشته خیالت علفم | که دلم را شکمی شد ز تو پرجوع بقر | |
من ندانم چه کسم کز شکرت پرهوسم | ای مگسها شده از ذوق شکرهات شکر | |
پرده بردار صبا از بر آن شهره قبا | تا ز سیمین بر او گردد کارم همه زر | |
چند گویی تو بجو یار وزو دست بشو | در دو عالم نبود یار مرا یار دگر | |
چون خرد ماند و دل با من ای خواجه بهل | ماه و خورشید که دیدست در اعضای بشر | |
چون که در جان منی شسته به چشمان منی | شمس تبریز خداوند تو چونی به سفر |