دیوان شمس/ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن)
از مولوی
'


ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن سال سال ماست و طالع طالع زهره‌ست و ماه ای دل این عیش و طرب حدی ندارد تن بزن تا درون سنگ و آهن تابش و شادی رسید گر تو را باور نیاید سنگ بر آهن بزن بنگر اندر میزبان و در رخش شادی ببین بر سر این خوان نشین و کاسه در روغن بزن عقل زیرک را برآر و پهلوی شادی نشان جان روشن را سبک بر باده روشن بزن شاخه‌ها سرمست و رقصانند از باد بهار ای سمن مستی کن و ای سرو بر سوسن بزن جامه‌های سبز ببریدند بر دکان غیب خیز ای خیاط بنشین بر دکان سوزن بزن