دیوان شمس/ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده)
از مولوی
'


ز لقمه‌ای که بشد دیده تو را پرده مخور تو بیش که ضایع کنی سراپرده
حیات خویش در آن لقمه گر چه پنداری ضمیر را سبل است آن و دیده را پرده
چرا مکن تو در این جا مگو چرا نکنم که چشم جان را گشته است این چرا پرده
طلسم تن که ز هر زهر شهد بنموده‌ست عروس پرده نموده‌ست مر تو را پرده
چو لقمه را ببریدی خیال پیش آید خیال‌هاست شده بر در صفا پرده
خیال طبع به روی خیال روح آید ز عقل نعره برآید که جان فزا پرده
دلا جدا شو از این پرده‌های گوناگون هلا که تا نکند مر تو را جدا پرده