دیوان شمس/ز اول بامداد سر مستی

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (ز اول بامداد سر مستی)
از مولوی
'


ز اول بامداد سر مستی ورنه دستار کژ چرا بستی؟! به خدا دوش تا سحر همه شب باده بی‌صرفه، صرف خوردستی در رخ و رنگ و چشم تو پیداست که ازان بازی و ازان دستی نانچ خوردی بده به مخموران ای ولی نعمت همه هستی شیر امروز در شکار آمد لرزه در که فتاد در پستی بدویدن ازو نخواهی رست سر بند عاشقانه و رستی تا که پیوسته در امان باشی چون بدار الامانش پیوستی شصت فرسنگ از سخن بگریز که ز دام سخن درین شستی