دیوان شمس/روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن) از مولوی |
' |
روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن | تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن | |
بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر | منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن | |
پیدا بکن که پاکی از کون و پست و بالا | وین خانه کهن را بیزیر و بیزبر کن | |
عالم فناست جمله در یک دمش بقا کن | ماری است زهر دارد تو زهر او شکر کن | |
هر سو که خشک بینی تو چشمهای روان کن | هر جا که سنگ بینی از عکس خود گهر کن | |
اندر قفای عاشق هر سو که خصم بینی | او را به زخم سیلی اندر زمان به درکن | |
تا چند عذر گویی کورند و مینبینند | گر کورشان نخواهی در دیده شان نظر کن | |
خواهی که پردههاشان در دیدهها نباشد | فرما تو پردگی را کز پردهها عبر کن | |
فرمان تو راست مطلق با جمع در میان نه | بستم قبای عطلت هم چاره کمر کن | |
ای آفتاب عرشی ای شمس حق تبریز | چون ماه نو نزارم رویم تو در قمر کن |