دیوان شمس/دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود) از مولوی |
' |
دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود | در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود | |
عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما | در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود | |
در شکار بیدلان صد دیده جان دام بود | وز کمان عشق پران صد هزاران تیر بود | |
آهوی میتاخت آن جا بر مثال اژدها | بر شمار خاک شیران پیش او نخجیر بود | |
دیدم آن جا پیرمردی طرفهای روحانیی | چشم او چون طشت خون و موی او چون شیر بود | |
دیدم آن آهو به ناگه جانب آن پیر تاخت | چرخها از هم جدا شد گوییا تزویر بود | |
کاسه خورشید و مه از عربده درهم شکست | چونک ساغرهای مستان نیک باتوفیر بود | |
روح قدسی را بپرسیدم از آن احوال گفت | بیخودم من میندانم فتنه آن پیر بود | |
شمس تبریزی تو دانی حالت مستان خویش | بی دل و دستم خداوندا اگر تقصیر بود |