دیوان شمس/دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن) از مولوی |
' |
دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن | چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن | |
باده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهای | بوی شراب می زند خربزه در دهان مکن | |
روز الست جان تو خورد میی ز خوان تو | خواجه لامکان تویی بندگی مکان مکن | |
دوش شراب ریختی وز بر ما گریختی | بار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکن | |
من همگی تراستم مست می وفاستم | با تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکن | |
ای دل پاره پارهام دیدن او است چارهام | او است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکن | |
ای همه خلق نای تو پر شده از نوای تو | گر نه سماع بارهای دست به نای جان مکن | |
نفخ نفخت کردهای در همه دردمیدهای | چون دم توست جان نی بینی ما فغان مکن | |
کار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسد | ناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکن | |
ناله مکن که تا که من ناله کنم برای تو | گرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکن | |
هر بن بامداد تو جانب ما کشی سبو | کای تو بدیده روی من روی به این و آن مکن | |
شیر چشید موسی از مادر خویش ناشتا | گفت که مادرت منم میل به دایگان مکن | |
باده بپوش مات شو جمله تن حیات شو | باده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکن | |
باده عام از برون باده عارف از درون | بوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکن | |
از تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نو | چشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن |