دیوان شمس/دوش از بت من جهان چه میشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دوش از بت من جهان چه میشد) از مولوی |
' |
دوش از بت من جهان چه میشد | وز ماه من آسمان چه میشد | |
در پیش رخش چه رقص میکرد | وز آتش عشق جان چه میشد | |
چشم از نظرش چه مست میگشت | وز قند لبش دهان چه میشد | |
از تیر مژه چه صید میکرد | وان ابروی چون کمان چه میشد | |
میشد که به لاله رنگ بخشد | ور نی سوی گلستان چه میشد | |
آن لحظه به سبزه گل چه میگفت | وز نرگسش ارغوان چه میشد | |
جز از پی نور بخش کردن | بر چرخ دوان دوان چه میشد | |
گر زانک نه لطف بیکران داشت | آن ماه در این میان چه میشد | |
بنمود ز لامکان جمالی | یا رب که از او مکان چه میشد | |
بگشاد نقاب بینشانی | وین عالم بانشان چه میشد | |
شب رفت و بماند روز مطلق | وین عقل چو پاسبان چه میشد | |
از دیده غیب شمس تبریز | این دیده غیب دان چه میشد |