دیوان شمس/دود دل ما نشان سوداست

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (دود دل ما نشان سوداست)
از مولوی
'


دود دل ما نشان سوداست وان دود که از دلست پیداست
هر موج که می‌زند دل از خون آن دل نبود مگر که دریاست
بیگانه شدند آشنایان دل نیز به دشمنی چه برخاست
هر سوی که عشق رخت بنهاد هر جا که ملامت‌ست آن جاست
ما نگریزیم از این ملامت زیرا که قدیم خانه ماست
در عشق حسد برند شاهان زان روی که عشق شمع دل‌هاست
پا بر سر چرخ هفتمین نه کاین عشق به حجره‌های بالاست
هشیار مباش زان که هشیار در مجلس عشق سخت رسواست
میری مطلب که میر مجلس گر چشم ببسته‌ست بیناست
این عشق هنوز زیر چادر این گرد سیاه بین که برخاست
هر چند که زیر هفت پرده‌ست پیداست که سخت خوب و زیباست
شب خیز کنید ای حریفان شمعست و شراب و یار تنهاست