دیوان شمس/دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی) از مولوی |
' |
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی | چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی | |
چو نامت بشنود دلها نگنجد در منازلها | شود حل جمله مشکلها به نور لم یزل بینی | |
بگفتم آفتابا تو مرا همراه کن با تو | که جمله دردها را تو شفا گشتی و تسکینی | |
بگفتا جان ربایم من قدم بر عرش سایم من | به آب و گل کم آیم من مگر در وقت و هر حینی | |
چو تو از خویش آگاهی ندانی کرد همراهی | که آن معراج اللهی نیابد جز که مسکینی | |
تو مسکینی در این ظاهر درونت نفس بس قاهر | یکی سالوسک کافر که رهزن گشت و ره شینی | |
مکن پوشیده از پیری چنین مو در چنین شیری | یکی پیری که علم غیب زیر او است بالینی | |
طبیب عاشقان است او جهان را همچو جان است او | گداز آهنان است او به آهن داده تلبینی | |
کند در حال گل را زر دهد در حال تن را سر | از او انوار دین یابد روان و جان بیدینی | |
در آن دهلیز و ایوانش بیا بنگر تو برهانش | شده هر مرده از جانش یکی ویسی و رامینی | |
ز شمس الدین تبریزی دلا این حرف میبیزی | به امیدی که بازآید از آن خوش شاه شاهینی |