دیوان شمس/دلم را ناله سرنای باید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دلم را ناله سرنای باید) از مولوی |
' |
دلم را ناله سرنای باید | که از سرنای بوی یار آید | |
به جان خواهم نوای عاشقانه | کز آن ناله جمال جان نماید | |
همینالم که از غم بار دارم | عجب این جان نالان تا چه زاید | |
بگو ای نای حال عاشقان را | که آواز تو جان میآزماید | |
ببین ای جان من کز بانگ طاسی | مه بگرفته چون وا میگشاید | |
بخوان بر سینه دل این عزیمت | که تا فریاد از پریان برآید | |
چو ناله مونس رنجور گردد | گرش گویی خمش کن هم نشاید |