دیوان شمس/دلم امروز خوی یار دارد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (دلم امروز خوی یار دارد) از مولوی |
' |
دلم امروز خوی یار دارد | هوای روی چون گلنار دارد | |
که طاووس آن طرف پر میفشاند | که بلبل آن طرف تکرار دارد | |
صدای نای آن جا نکته گوید | نوای چنگ بس اسرار دارد | |
بگه برخیز فردا سوی او رو | که او عاشق چو من بسیار دارد | |
چو بگشاید رخان تو دل نگهدار | که بس آتش در آن رخسار دارد | |
ولیکن عقل کو آن لحظه دل را | که دلها را لبش خمار دارد | |
ز ما کاری مجو چون دادهای می | که می مر مرد را بیکار دارد | |
دلم افتان و خیزان دوش آمد | که می مستی او اظهار دارد | |
دویدم پیش و گفتم باده خوردی | نمیترسی که عقل انکار دارد | |
چو بو کردم دهانش را بدیدم | که بوی آن پری دیدار دارد | |
خداوندی شمس الدین تبریز | که بوی خالق جبار دارد | |
ز بو تا بوی فرقی بس عظیمست | و او بیحد و بیمقدار دارد |