دیوان شمس/در فروبند که ما عاشق این میکدهایم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (در فروبند که ما عاشق این میکدهایم) از مولوی |
' |
در فروبند که ما عاشق این میکدهایم | درده آن باده جان را که سبک دل شدهایم | |
برجه ای ساقی چالاک میان را بربند | به خدا کز سفر دور و دراز آمدهایم | |
برگشا مشک طرب را که ز رشک کف تو | از کف زهره به صد لابه قدح نستدهایم | |
در فروبند و ز رحمت در پنهان بگشا | چاره رطل گران کن که همه می زدهایم | |
زان سبو غسل قیامت بده از وسوسهام | به حق آنک ز آغاز حریفان بدهایم | |
ما همه خفته تو بر ما لگدی چند زدی | برجهیدیم خمارانه در این عربدهایم | |
گر علی الریق تو را باده دهی قاعده نیست | هین بده ما ملک الموت چنین قاعدهایم | |
فلسفی زین بخورد فلسفهاش غرق شود | که گمان داشت که ما زان علل فاسدهایم | |
آن نهنگیم که دریا بر ما یک قدح است | ما نه مردان ثرید و عدس و مایدهایم | |
هله خاموش کن و فایده و فضل بهل | که ز فضله فایده فایدهایم |