دیوان شمس/در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من) از مولوی |
' |
در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من | هم سوی پنهان خانه رو ای فکرت و ادراک من | |
عالم چه دارد جز دهل از عیدگاه عقل کل | گردون چه دارد جز که که از خرمن افلاک من | |
من زخم کردم بر دلت مرهم منه بر زخم من | من چاک کردم خرقهات بخیه مزن بر چاک من | |
در من از این خوشتر نگر کب حیاتم سر به سر | چندین گمان بد مبر ای خایف از اهلاک من | |
دریا نباشد قطرهای با ساحل دریای جان | شادی نیرزد حبهای در همت غمناک من | |
خرگوش و کبک و آهوان باشد شکار خسروان | شیران نر بین سرنگون بربسته بر فتراک من | |
دلهای شیران خون شده صحرا ز خون گلگون شده | مجنون کنان مجنون شده از شاهد لولاک من | |
گر کاهلی باری بیا درکش یکی جام خدا | کوه احد جنبان شود برپرد از محراک من | |
جامی که تفش می زند بر آسمان بیسند | دانی چه جوششها بود از جرعهاش بر خاک من | |
آن باده بر مغزت زند چشم و دلت روشن کند | وانگه ببینی گوهری در جسم چون خاشاک من | |
عالم چو مرغی خفتهای بر بیضه پرچوژهای | زان بیضه یابد پرورش بال و پر املاک من | |
روزی که مرغ از یک لگد از روی بیضه برجهد | هفت آسمان فانی شود در نو بیضه پاک من | |
خری که او را نیست بن می گوید ای خاک کهن | دامن گشا گوهرستان کی دیدهای امساک من | |
در وهم ناید ذات من اندیشهها شد مات من | جز احولی از احولی کی دم زند ز اشراک من | |
خامش که اندر خامشی غرقه تری در بیهشی | گر چه دهان خوش می شود زین حرف چون مسواک من |