دیوان شمس/خیز صبوحی کن و درده صلا
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خیز صبوحی کن و درده صلا) از مولوی |
' |
خیز صبوحی کن و درده صلا | خیز که صبح آمد و وقت دعا | |
کوزه پر از می کن و در کاسه ریز | خیز مزن خنبک و خم برگشا | |
دور بگردان و مرا ده نخست | جان مرا تازه کن ای جان فزا | |
خیز که از هر طرفی بانگ چنگ | در فلک انداخت ندا و صدا | |
تنتن تنتن شنو و تن مزن | وقت تو خوش ای قمر خوش لقا | |
در سرم افکن می و پابند کن | تا نروم بیهده از جا به جا | |
زان کف دریاصفت درنثار | آب درانداز چو کشتی مرا | |
پاره چوبی بدم و از کفت | گشتهام ای موسی جان اژدها | |
عازر وقتم به دمت ای مسیح | حشر شدم از تک گور فنا | |
یا چو درختم که به امر رسول | بیخ کشان آمدم اندر فلا | |
هم تو بده هم تو بگو زین سپس | ای دهن و کف تو گنج بقا | |
خسرو تبریز تویی شمس دین | سرور شاهان جهان علا |