دیوان شمس/خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم) از مولوی |
' |
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم | آب حیات توایم گر چه به شکل آتشیم | |
تو جو کبوتربچه زاده این لانهای | گر تو نیایی به خود مات از این سو کشیم | |
حاضر ما شو که ما حاضر آن شاهدیم | مست می اش می شویم باده از او می چشیم | |
تیزروان همچو سیل گر چه چو که ساکنیم | نعره زنان همچو رعد گر چه چنین خامشیم | |
جان چو دریا تو راست بر کف خود نه بیا | گر چه که ما همچو چرخ بیگنهی می کشیم | |
زان سوی این پنج حس نوبت ما پنج کن | کان سوی این شش جهت خسرو این هر ششیم | |
در پی سرنای عشق تیزدم و دلنواز | کز رگ جان همچو چنگ بهر تو در نالشیم | |
صحت دعوی عشق مسند و بالش مجو | ما نه چو رنجورکان عاشق آن بالشیم | |
نور فلک شمس دین مفخر تبریز ما | از رخ آن آفتاب چرخ درون مه وشیم |