دیوان شمس/خواجه غلط کردهای در روش یار من
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خواجه غلط کردهای در روش یار من) از مولوی |
' |
خواجه غلط کردهای در روش یار من | صد چو تو هم گم شود در من و در کار من | |
نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق | خون سگان کی خورد ضیغم خون خوار من | |
قلزم من کی کشد تخته هر کشتیی | شوره تو کی چرد ز ابر گهربار من | |
سر بمگردان چنین پوز مجنبان چنان | چون تو خری کی رسد در جو انبار من | |
خواجه به خویش آ یکی چشم گشا اندکی | گر چه نه بر پای توست اندک و بسیار من | |
گفت که عاشق چرا مست شد و بیحیا | باده حیا کی هلد خاصه ز خمار من | |
فتنه گرگی شده هم دغل و مکر او | دام وی از وی کند قانص عیار من | |
بر سر بازار او گرگ کهن کی خرند | هر طرفی یوسفی زنده به بازار من | |
همچو تو جغدی کجا باغ ارم را سزد | بلبل جان هم نیافت راه به گلزار من | |
مفخر تبریزیان شمس حق و دین بگو | بلک صدای تو است این همه گفتار من |