دیوان شمس/خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد) از مولوی |
' |
خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد | گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد | |
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد | به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد | |
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش | نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد | |
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد | به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد | |
دل تو کرد چرایی به برون ز آخر قالب | وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد | |
خنک آنگه که کند حق گنهت طاعت مطلق | خنک آن دم که جنایات عنایات خدا شد | |
سفر مشکل و دورش بشد و ماند حضورش | ز درون قوت نورش مدد نور سما شد |