دیوان شمس/خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو)
از مولوی
'


خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت، به یکی جان من و تو
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظّاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو!
من و تو، بی من‌و‌تو، جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ، ز خرافات پریشان، من و تو
طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان، من و تو
این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو!
به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو