دیوان شمس/خلق میجنبند مانا روز شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خلق میجنبند مانا روز شد) از مولوی |
' |
خلق میجنبند مانا روز شد | روز را جان بخش جانا روز شد | |
چند شب گشتیم ما و چند روز | در غم و شادی تو تا روز شد | |
در جهان بس شهرها کان جا شبست | اندر این ساعت که این جا روز شد | |
در شب غفلت جهانی خفتهاند | ز آفتاب عشق ما را روز شد | |
هر که عاشق نیست او را روز نیست | هر که را عشقست و سودا روز شد | |
صبح را در کنج این خانه مجوی | رو به بالا کن به بالا روز شد | |
بر تو گر خارست بر ما گل شکفت | بر تو گر شامست بر ما روز شد | |
گر تو از طفلی ز روز آگه نهای | خیز با ما جان بابا روز شد | |
روز را منکر مشو لا لا مگو | چند لا لا جان لالا روز شد | |
آفتاب آمد که انشق القمر | بشنو این فرمان اعلا روز شد | |
پاسبانا بس دگر چوبک مزن | پاسبان و حارس ما روز شد |