دیوان شمس/خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست) از مولوی |
' |
خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست | خدمت اندر دست هست و دوستی در دست نیست | |
دوستی در اندرون خود خدمتی پیوسته است | هیچ خدمت جز محبت در جهان پیوست نیست | |
ور تو مستی مینمایی در محبت چون نهای | عشق گوید دوغ خورد و دوغ خورد او مست نیست | |
پست و بالا چند یازد از تکلف در هوا | چند خود را پست دارد آن کسی کو پست نیست | |
همچو ماهی مانده در دام جهان زان بحر دور | وانگهان پنداشته خود را که اندر شست نیست |