دیوان شمس/جان خراباتی و عمر بهار

از مشروطه
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (جان خراباتی و عمر بهار)
از مولوی
'


جان خراباتی و عمر بهار هین که بشد عمر چنین هوشیار
جان و جهان جان مرا دست گیر چشم جهان حرف مرا گوش دار
صورت دل آمد و پیشم نشست بسته سر و خسته و بیماروار
دست مرا بر سر خود می‌نهاد کای به غم دوست مرا دست یار
درد سرم نیست ز صفرا و تب از می عشقست سرم پرخمار
این همه شیوه‌ست مرادش توی ای شکرت کرده دلم را شکار
جان من از ناله چو طنبور شد حال دلم بشنو از آواز تار