دیوان شمس/تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر) از مولوی |
' |
تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر | تو برگ زرد چرایی به نوبهار نگر | |
درآ به حلقه رندان که مصلحت اینست | شراب و شاهد و ساقی بیشمار نگر | |
بدانک عشق جهانی است بیقرار در او | هزار عاشق بیجان و بیقرار نگر | |
چو دررسی تو بدان شه که نام او نبرم | به حق شاهی آن شه که شاهوار نگر | |
چو دیده سرمه کشی باز رو از این سو کن | بدین جهان پر از دود و پرغبار نگر | |
هزار دود مرکب که چیست این فلکست | غبار رنگ برآرد که سبزه زار نگر | |
نگه مکن تو به خورشید چونک درتابد | به گاه شام ورا زرد و شرمسار نگر | |
چو ماه نیز به دریوزه پر کند زنبیل | ز بعد پانزده روزش تو خوار و زار نگر | |
بیا به بحر ملاحت به سوی کان وصال | بدان دو غمزه مخمور یار غار نگر | |
چو روح قدس ببوسید نعل مرکب او | ز نعل نعره برآمد که حال و کار نگر | |
اگر نه عفو کند حلم شمس تبریزی | تو روح را ز چنین یار شرمسار نگر |