دیوان شمس/تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده) از مولوی |
' |
تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده | بدیده گریه ما را بدین بخندیده | |
بخند جان و جهان چون مقام خنده تو راست | بکن که هر چه کنی هست بس پسندیده | |
ز درد و حسرت تو جان لالهها سیه است | گل از جمال رخ توست جامه بدریده | |
ز خلق عالم جانهای پاک بگزیدند | و آنگهان ز میانشان تو بوده بگزیده | |
بدانک عشق نبات و درخت او خشک است | به گرد گرد درخت من است پیچیده | |
چو خشک گشت درختم بسی بلندی یافت | چو زرد گشت رخم شد چو زر بنازیده | |
خزینههای جواهر که این دلم را بود | قمارخانه درون جمله را ببازیده | |
هزار ساغر هستی شکسته این دل من | خمار نرگس مخمور تو نسازیده | |
ز خام و پخته تهی گشت جان من باری | مدد مدد تو چنین آتشی فروزیده | |
مرا چو نی بنوازید شمس تبریزی | بهانه بر نی و مطرب ز غم خروشیده |