دیوان شمس/تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (تا نزند آفتاب خیمه نور جلال) از مولوی |
' |
تا نزند آفتاب خیمه نور جلال | حلقه مرغان روز کی بزند پر و بال | |
از نظر آفتاب گشت زمین لاله زار | خانه نشستن کنون هست وبال وبال | |
تیغ کشید آفتاب خون شفق را بریخت | خون هزاران شفق طلعت او را حلال | |
چشم گشا عاشقا بر فلک جان ببین | صورت او چون قمر قامت من چون هلال | |
عرضه کند هر دمی ساغر جام بقا | شیشه شده من ز لطف ساغر او مال مال | |
چشم پر از خواب بود گفتم شاها شبست | گفت که با روی من شب بود اینک محال | |
تا که کبود است صبح روز بود در گمان | چونک بشد نیم روز نیست دگر قیل و قال | |
تیز نظر کن تو نیز در رخ خورشید جان | وز نظر من نگر تا تو ببینی جمال | |
در لمع قرص او صورت شه شمس دین | زینت تبریز کوست سعد مبارک به فال |