دیوان شمس/بیا که ساقی عشق شراب باره رسید
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بیا که ساقی عشق شراب باره رسید) از مولوی |
' |
بیا که ساقی عشق شراب باره رسید | خبر ببر بر بیچارگان که چاره رسید | |
امیر عشق رسید و شرابخانه گشاد | شراب همچو عقیقش به سنگ خاره رسید | |
هزار چشمه شیر و شکر روان شد از او | شکاف کرد و به طفلان گاهواره رسید | |
هزار مسجد پر شد چو عشق گشت امام | صلوه خیر من النوم از آن مناره رسید | |
بریز دیگ حلیماب را که کاسه رسید | گشاده هل سر خم را که دردخواه رسید | |
چو آفتاب جمالش به خاکیان درتافت | زحل ز پرده هفتم پی نظاره رسید | |
شدیم جمله فریدون چو تاج او دیدیم | شدیم جمله منجم چو آن ستاره رسید | |
شدیم جمله برهنه چو عشق او زد راه | شدیم جمله پیاده چو او سواره رسید | |
چو پاره پاره درآمد به لطف آن دلبر | بدان طمع دل پرخون پاره پاره رسید | |
بده زبان و همه گوش شو در این حضرت | شتاب کن که پی گوش گوشواره رسید |