دیوان شمس/بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس) از مولوی |
' |
بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس | قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس | |
بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند | بیا بیا که حریفان تو را غلام مترس | |
بیا بیا به شرابی و ساقیی که مپرس | درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس | |
شنیدهای که در این راه بیم جان و سر است | چو یار آب حیاتست از این پیام مترس | |
چو عشق عیسی وقتست و مرده میجوید | بمیر پیش جمالش چو من تمام مترس | |
اگر چه رطل گرانست او سبک روحست | ز دست دوست فروکش هزار جام مترس | |
غلام شیر شدی بیکباب کی مانی | چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس | |
حریف ماه شدی از عسس چه غم داری | صبوح روح چو دیدی ز صبح و شام مترس | |
خیال دوست بیاورد سوی من جامی | که گیر باده خاص و ز خاص و عام مترس | |
بگفتمش مه روزهست و روز گفت خموش | که نشکند می جان روزه و صیام مترس | |
در این مقام خلیلست و بایزید حریف | بگیر جام مقیم و در این مقام مترس |