دیوان شمس/به میان دل خیال مه دلگشا درآمد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (به میان دل خیال مه دلگشا درآمد) از مولوی |
' |
به میان دل خیال مه دلگشا درآمد | چو نه راه بود و نی در عجب از کجا درآمد | |
بت و بت پرست و ممن همه در سجود رفتند | چو بدان جمال و خوبی بت خوش لقا درآمد | |
دل آهنم چو آتش چه خواست در منارش | نه که آینه شود خوش چو در او صفا درآمد | |
به چه نوع شکر گویم که شکرستان شکرم | ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد | |
همه جورها وفا شد همه تیرگی صفا شد | صفت بشر فنا شد صفت خدا درآمد | |
همه نقشها برون شد همه بحر آبگون شد | همه کبریا برون شد همه کبریا درآمد | |
همه خانهها که آمد در آن به سوی دریا | چو فزود موج دریا همه خانهها درآمد | |
همه خانهها یکی شد دو مبین به آب بنگر | که جدا نیند اگر چه که جدا جدا درآمد | |
همه کوزهها بیارید همه خنبها بشویید | که رسید آب حیوان و چنین سقا درآمد |