دیوان شمس/به صورت یار من چون خشمگین شد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (به صورت یار من چون خشمگین شد) از مولوی |
' |
به صورت یار من چون خشمگین شد | دلم گفت اه مگر با من به کین شد | |
به صد وادی فرورفتم به سودا | که چه چاره که چاره گر چنین شد | |
به سوی آسمان رفتم چو دیوان | از این درد آسمان من زمین شد | |
مرا گفتند راه راست برگیر | چه ره گیرم که یار راستین شد | |
مرا هم راه و همراهست یارم | که روی او مرا ایمان و دین شد | |
به زیر گلبنش هر کس که بنشست | سعادت با نشستش همنشین شد | |
در این گفتارم آن معنی طلب کن | نفسهای خوشم او را کمین شد | |
ازیرا اسمها عین مسماست | ز عین اسم آدم عین بین شد | |
اگر خواهی که عین جمع باشی | همین شد چاره و درمان همین شد | |
مخوان این گنج نامه دیگر ای جان | که این گنج از پی حکمت دفین شد | |
به کهگل چون بپوشم آفتابی | جهانی کی درون آستین شد | |
اگر تو زین ملولی وای بر تو | که تو پیرار مردی این یقین شد | |
زره بر آب میدان این سخن را | همان آبست الا شکل چین شد | |
ز خود محجوبشان کردم به گفتن | به پیش حاسدان واجب چنین شد | |
خمش باشم لب از گفتن ببندم | که مشتی بیس با پیری قرین شد |