دیوان شمس/به ساقی درنگر در مست منگر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (به ساقی درنگر در مست منگر) از مولوی |
' |
به ساقی درنگر در مست منگر | به یوسف درنگر در دست منگر | |
ایا ماهی جان در شست قالب | ببین صیاد را در شست منگر | |
بدان اصلی نگر کغاز بودی | به فرعی کان کنون پیوست منگر | |
بدان گلزار بیپایان نظر کن | بدین خاری که پایت خست منگر | |
همایی بین که سایه بر تو افکند | به زاغی کز کف تو جست منگر | |
چو سرو و سنبله بالاروش کن | بنفشه وار سوی پست منگر | |
چو در جویت روان شد آب حیوان | به خم و کوزه گر اشکست منگر | |
به هستی بخش و مستی بخش بگرو | منال از نیست و اندر هست منگر | |
قناعت بین که نرست و سبک رو | به طمع ماده آبست منگر | |
تو صافان بین که بر بالا دویدند | به دردی کان به بن بنشست منگر | |
جهان پر بین ز صورتهای قدسی | بدان صورت که راهت بست منگر | |
به دام عشق مرغان شگرفند | به بومی که ز دامش رست منگر | |
به از تو ناطقی اندر کمین هست | در آن کاین لحظه خاموشست منگر |