دیوان شمس/بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد) از مولوی |
' |
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد | آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد | |
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه | هیچ چیزش بجز از وصل تو خشنود نکرد | |
آنچ از عشق کشید این دل من که نکشید | و آنچ در آتش کرد این دل من عود نکرد | |
گفتم این بنده نه در عشق گرو کرد دلی | گفت دلبر که بلی کرد ولی زود نکرد | |
آه دیدی که چه کردست مرا آن تقصیر | آنچ پشه به دماغ و سر نمرود نکرد | |
گر چه آن لعل لبت عیسی رنجورانست | دل رنجور مرا چاره بهبود نکرد | |
جانم از غمزه تیرافکن تو خسته نشد | زانک جز زلف خوشت را زره و خود نکرد | |
نمک و حسن جمال تو که رشک چمن است | در جهان جز جگر بنده نمکسود نکرد | |
هین خمش باش که گنجیست غم یار ولیک | وصف آن گنج جز این روی زراندود نکرد |